رضوان خان يك جوان مسلمان هندي است كه با وجود معلوليت جسمي خاص (اسپرگر سندرم) داراي قدرت حافظه و هوش خارقالعادهاي است. رضوان تواناييهاي بالقوه فراواني دارد، اما در هند از به فعليت رساندن آنها عاجز است. او بنا به وصيت مادر به آمريكا ميرود تا شاد زندگي كند و استعدادهاي خود را شكوفا سازد. كاري كه برادر كوچكتر او قبلاً انجام داده است. به آمريكا رفتن وي باعث آشنايي با يك دختر هندي كه شغل او آرايشگري است (مانديرا) و معتقد به هندويسم است، ميشود ولي رضوان با اينكه مسلمان معتقد است و هرگز نمازش ترك نميشود، ايرادي در ازدواج با او نميبيند. بنا به باور شريعتي كه مادر رضوان آن را تفسير ميكند، مسلمان و غيرمسلمان معنا ندارد و تنها خوبي و بدي وجود دارد. مانديرا خوب است پس ميتواند همسر مناسبي براي رضوان خان باشد.
خوشبختي آنها دوام چنداني ندارد، زيرا طوفاني به نام «11 سپتامبر» زندگي همه مسلمانان را در امريكا زير و رو ميسازد. اين طوفان همچنين، تبعاتي چون درگرفتن جنگ با افغانستان و عراق را دارد. (جنگي كه پدر بهترين دوست فرزندخوانده رضوان را از آنها ميگيرد.) بنابراين خانواده رضوان خان مورد تهديد واقع ميشود، پسر مانديرا به جرم مسلمان بودن پدرخواندهاش كشته ميشود و رضوان براي تبرئه خود و خانوادهاش از تروريست بودن، به مأموريتي مهم اعزام مي شود. بنا به خواست مانديرا او بايد رييس جمهور آمريكا را ببيند و به او بفهماند كه هرچند مسلمان است اما تروريست نيست. در اين راه او ابتدا توسط FBI مجرم شناخته ميشود؛ اما در نهايت به عنوان سمبل نيكويي از «يورو اسلام»، موجب افتخار همكيشان خود شده و به ملاقات رييس جمهور نائل ميشود. تنها حرفي كه رضوان براي گفتن به رييس جمهور دارد همين است: «من مسلمان هستم و من تروريست نيستم».
* بهعنوان مقدمه
بهراستي چه ميشود كه پس از سالها دشمني و كينهورزي با اسلام، ناگهان غرب دايه مهربانتر از مادر شده و با ابزار هنر و با تفكر احقاق حقوق مسلمانان، به ياري آنها شتافته است؟! اينجاست كه نياز به هوشمندي و كياست بيدار مسلمانان احساس ميشود. چگونه اشد دشمنان در عداوت با مؤمنين از درِ دوستي و خيرخواهي برآمده است؟
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذينَ أَشْرَكُوا» در اين آيه با بيش از 12 تأكيد به دشمني ديرينه مؤسسان هاليوود (يعني همان يهود كينهتوز) با مسلمانها اشاره شده است.
به نظر ميرسد سياستهاي جهادي اسلام و دعوت بيمهاباي اين دين به دفاع از آرمانها و اعتقادات، بدون در نظرگرفتن مصلحتانديشي و محافظهكاريها، موجب تنشهاي فراواني براي سردمداران سياست زر و زور گشته است، چرا كه هدف جديد برنامهريزان هاليوود، مستقيماً آرمانهاي دفاعي اسلام و مكتب مبارزه و شهادت را نشانه رفته است.
شيوه نوين مقابله با اين آرمانها، بسيار تأمل انگيز است. قرآن كريم از 14 قرن پيش يكي از سياستهاي مزوّرانه يهود را تحريف كلمات معرفي ميفرمايد: «مِن َالَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه».
و اين ابزار پليد، هماكنون با پروژه تحريف و بازخواني غلط آموزههاي اسلام، به حذف مؤلفههاي زيربنايي چون دفاع و شهادت ميپردازد. اين خلع سلاح آرام و حرفهاي ميتواند بار مخاطرات اسلام را از دوش منافع و مصالح يهود و سرمايهداران دنيا كاهش دهد، و به نرمي باب آشتي و صلح فريبندهاي را بين اسلام و كفر باز كند.
در حالي كه در اين فيلم به اسلام مدافعين آمريكا تقدس داده شده است، قرآن كريم همواره مسلمين را از يكجانبهنگري و تكبعدي عمل كردن حذر ميدهد. و به عمل كردن به تمامي دستورات اسلام فرا ميخواند:
«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتاب ِوَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض.» آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مىآوريد، و به بعضى كافر مىشويد؟
«وَ احْذَرْهُمْ ْأَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْك» از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند.
اشاره آيه به اهل كتاب است كه در دين خود همين كار را كردند و تنها نام پيامبرشان باقي ماند، و خداوند بندگي آنها را نميپذيرد. آنها ميخواهند كاري را كه با يهود و مسيحيت شد، با اسلام نيز انجام دهند بنابراين آنچه را به منافعشان ضربه ميزند، زشت و كريه جلوه ميدهند و به ساير احكام كاري ندارند چون مبناي آنها اومانيسم و لذت فردي است. و اين دقيقاً هدفي است كه در فيلم «خان . . .» كارگردان به دنبال اجراي آن است. زماني كه اسلام «رضوان» به «مانديرا» كه نماد «هندويسم» است، عشق ميورزد و در مقابل از مسلمانان جهادگر اعلام بيزاري و برائت ميكند.
* رضوان؛ تجسم يورو اسلام
اگر قرار باشد فرد منصفي اسلام را در قالب يك شخصيت متجسم نمايد، ترجيح ميدهد او قوي، مقتدر، باصلابت و محكم باشد و در عين حال مهربان و ياور ضعفا همچون اميرالمؤمنين علي عليه السّلام و در عصر حاضر، حضرت امام(ره)، نه شخصيتي ضعيف و عاجز كه طبيعت بيمارگونهاش او را چنين ساده و معصوم جلوه ميدهد. كسي كه در مقابل استضعاف و اختلاف طبقاتي ظالمانه كشورش و دردهاي هموطنان خود واكنشي نشان نميدهد، اما وقتي بلاياي طبيعي صليب مسيحيان را در جورجياي آمريكا بر زمين ميزند، او به ياري كليسا ميشتابد و اسوه فداكاري ميشود.
* آمريكا سرزمين فرصتها!
رضوان به راحتي نميتواند با محيطهاي جديد انس پيدا كند. او از رنگ زرد متنفر است (با اينكه هنديها زرد را نماد شادي و خوشي ميدانند). مادر كه بسيار مصلحتانديش، فداكار و آيندهنگر است، متوجه ميشود كه او ميتواند زندگي رويايياش را تنها در آمريكا پيدا كند. البته اين ديد اغراقآميز و رؤياگونه پنداشتن درباره ايالت متحده، در بسياري از فيلمهاي هاليوودي دنبال ميشود، اينكه آمريكا سرزمين فرصتهاست.
زندگي ذاكر برادر رضوان هم مؤيد اين مطلب است، او ابتداي ورود به آمريكا آه در بساط نداشت، اما حالا شغل و همسر دلخواهش را دارد. (بهلطف خدا بحران اقتصادي در آمريكا به زندگي او اثري نداشته است!!!).
زماني كه رضوان ميخواهد براي عملي كردن شرط ازدواج، با صحنه بديع و زيبايي مانديرا را غافلگير كند؛ ما سانفرانسيسكو را ميبينيم كه چون شهري آسماني، از وراي ابرها رخ مينمايد. برجها و معماري كلاسيك شهر در پرتوي طلايي لحظه طلوع، زيبايي رؤيامانندي را به نمايش ميگذارند. انگار همه خوشبختي آينده اين زوج (كه نماد پيوند اسلام و هندوئيسم هستند) منحصراً در اين شهر تحقق مييابد. گويي اين تصوير كه با نماي دور (لانگ شات) آغاز ميشود، ميخواهد القا كند كه هرگز در اين شهر آرماني، اثري از فقر و مرارت را نميتوان يافت!!
رضوان اعتقادي را كه از مادر گرفته است، با خود ميآورد و در همه مسائل تعميم ميدهد. زماني كه خوشبختي خود را در پيوند با يك دختر هندوي كافر پيدا ميكند، باور سكولاريستي مادر بهياريش ميشتابد: «اصل خوب بودن است، نه رنگ و مذهب». و باز در جاي ديگر فيلم صريحاً اين نكته تذكر داده ميشود: «خداوند به ما گفته است رنگ و مذهب اهميتي ندارد.» (البته اسلام ميفرمايد: «انّ الدين عند الله الاسلام»، مذهب اهميت دارد و اين رنگ و نژاد است كه در اسلام نفي شده است).
و اين گونه التقاط حق و باطل با ابزار تحريف براي جا انداختن باطل در افكار در موارد متعددي تكرار ميشود (كه به آن اشاره خواهيم كرد).
* عشق فراديني و سكولار از مؤلفههاي دين نوين
مانديرا زن محبوب رضوان، شخصيتي شاد، جذاب، و البته مهربان است. او توانست بيماري رضوان را درك كند و او را به آرامش برساند. مهم نيست كه در آيين او چند خدا پرستش ميشود و در اسلام رضوان، خداي يگانه. بلكه عشق و محبت ميتواند اين دو را پيوند دهد. در حالي كه هركدام عبادت مخصوص خود را انجام ميدهند، رضوان نماز ميخواند و او اعمال سنتي خود را دنبال ميكند. ازدواج رضوان و مانديرا بدون توجه به موازين ديني يعني اولويت عشق بر مذهب. يعني محدود كردن دين به جنبههاي دروني و روحي و در حقيقت حذف تاثير دين حتي در زندگي شخصي افراد.
اينجاست كه روزنهاي به سوي يك آيين جديد باز ميشود. ديني كه همه اديان را در خود حل و جذب كرده و جز نامي از آنها باقي نميماند. اين نوعي از پلوراليسم ديني است كه به استحاله عقيدتي و آرماني اديان ميپردازد؛ اما درعين حال حقانيت را به شيوه زندگي آمريكايي و ليبراليستي ميدهد. در اين ميان اسلام به عنوان يك مكتب فطري و الهي قوي كه خطر جدي براي منافع غرب شناخته ميشود، بيشترين سهم از استحاله را داراست.
پايهريزي اسلام بر مبناي زندگي آمريكايي و اروپايي بر مبناي اومانيسم و لذت فردي يعني همان اسلام سكولار، اسلام خنثيشده يعني اسلام سست و بيمحتوا. اسلامي كه بهدنبال فروش محصولات آرايش است، و سر سازش با سرمايهداري دارد. (شغل رضوان فروش محصولات آرايشي زنان است و براي بازاريابي بيشتر مجبور به ارتباط نزديك با زنان ميباشد) اسلامي كه مفتخر به جاسوسي براي «FBI» است (اشاره به سكانس تبرئه رضوان بهدليل لودادن مسلمانان جهادي كه از طريق رسانههاي آمريكا بازتاب داده ميشود).
* اسلامهراسي و اسلام آمريكايي دو روي يك سكه
از اسلام رضوان تنها نماز و آياتي از قرآن باقي مانده است و قدرت جمعي مسلمين ناديده انگاشته ميشود. او نمازش را انفرادي ميخواند و اجتماع مسلمانان تنها زماني نشان داده ميشود كه در مسجد در حال توطئه هستند. يكپارچگي قدرت اسلام نقطه هراسناكي براي غرب است كه در فيلم «مردي كه فردا را ديد» (توليد 1981) براي اولين بار مردم دنيا را از آن برحذر ميدارند. در اسلام آمريكايي رضوان، با اين نيرو مقابله ميشود. او به تنهايي در مقابل جمعي توطئهگر ميايستد و حتي در آخر توسط آنها ترور ميشود.
يكي از نمونههاي بارز آميختن حق و باطل با تحريف در بيان داستان حضرت ابراهيم(ع) است. دكتر فيصل رحمان رهبر جهادگران در مسجد مجللي كه پايگاه مسلمين آمريكاست، سخنراني ميكند.
او از قرباني شدن اسماعيل(ع) مطلوبيت كسب رضايت خدا ولو به تسليم جان و خون ريختن را استنباط ميكند، اما رضوان معتقد است او دروغ ميگويد چون مادرش به نحو ديگري داستان را تعريف كرده است. خون ريختن در راه خدا با عشق منافات دارد، عشق و صلح دو واژه همراهند كه ما حق نداريم به جنگ و خونريزي آلودهشان سازيم و ابراهيم و خداي او نيز چنين قصدي نداشتند.
* تحريف اسلام در مسير به بار نشاندن اسلام آمريكايي
تحريف از آنجا آغاز ميشود كه رضوان تلويحاً به آن اشاره ميكند: «ابراهيم از كشته نشدن فرزندش مطلع بود (مطلبي كه در تفاسير اسلامي آن را نمييابيم) زيرا او ميدانست كه خدا خون بيگناهي را نميريزد.» ناگفته مشخص است كه يا اين قرائت تا چه حد از ارزشمندي تعبد و اطاعت ابراهيم كاسته ميشود. ابراهيم فرزندش را به قربانگاه برد زيرا ميدانست او كشته نميشود، اين سكانس مخاطب را به اين مطلوب رهنمود ميكند كه جانفشاني در راه خدا اساساً در اديان الهي، هيچوقت محبوبيت ندارد. چه رسد به جهاد و شهادت (زيرا راه خدا راه عشق است نه راه جنگ).
با اندك تأملي ميتوان دريافت كه اين طرز تفكر تا چه حد براي يك مكتب پويا، مخرب و بنيانافكن است، اين همان اصل «محبت» در مسيحيت است كه اگر يك سيلي خوردي طرف ديگر صورتت را جلو بياور و انحراف در اين اصل زماني است كه عفو و اغماض با توسري خوردن (قدرت دفاع نداشتن) اشتباه شود.
در مقابل، جهاد و دفاع يك اصل درخشان اسلامي است كه ميگويد: هرگز ظلم نكن، اما اگر متجاوزي به تو ظلم كرد ساكت ننشين. "هيهات منا الذلّه" البته قتل و كشتار بهناحق نيز عقاب سنگين در پي دارد، زيرا حكم كسي كه يك نفر را بهناحق بكشد با كسي كه همه مردم جهان را كشته باشد، نزد خداوند عادل يكسان است. «من قتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ في الارضِ فكانّما قتل الناس جميعاً».
مطلبي كه رضوان با بيان تحريفي ديگر اينگونه از آن ياد ميكند: «كسي كه يك نفر را بكشد، انسانيت را كشته است».
* اسلام جهادي بهمثابه شيطان
در پايان اين سكانس از فيلم ميبينيم رهبران و مفتيان بيدار جوامع اسلامي كه حكم به دفاع از مرز و بوم و آرمانهاي اسلامي را ميدهند، همان شيطان وسوسهگري هستند كه ابراهيم، هاجر و اسماعيل هر سه به او سنگ زدند. رضوان نيز دكتر فيصل را سنگ ميزند و هر سه بار او را شيطان ميخواند.
البته اين ديدگاه «انتفاضه مقدس فلسطين» و «مقاومت شيعيان لبنان» را در كنار «وهابيت خشن القاعده» ميگذارد و هيچ تفاوتي ميان آنها قائل نيست و هر سه را با يك چوب ميزند. در حقيقت يكسان مطرح كردن اين سه حركت نيز برنامه از پيش تعيين شدهاي است از سوي سياستمداران كاخ سفيد كه اذهان مردم دنيا را روي تروريست بودن مسلمانان متمركز كنند. آنها از سالها قبل مسلمانان را شيطان عصر حاضر معرفي ميكنند. بهراستي چهكساني لايق صفت شيطان هستند؟
آمريكايي كه با تقويت همهجانبه اسلام افراطي در عربستان و پاكستان، وهابيت را تجهيز ميكند و از جنايتكاراني چون ريگي حمايت ميكند. و همزمان سنگ صلح و دفاع از بشريت را به سينه ميزند، با استفاده از اين شمشير دولبه از طرفي اسلام را دين خشونت و ترور معرفي ميكند و از سوي ديگر به دنبال مبارزه با تروريسم به كشورهاي اسلامي لشكركشي كرده مسلمين را به خاك و خون ميكشد و سرمايه كشورهاي اسلامي را به غارت ميبرد.
پس از 11 سپتامبر، اسلامهراسي مورد نظر سازندگان اين واقعه رخ مينمايد. حجاب زنان و چهره اسلامي مردان بهانه حمله مردم وحشتزده به آنهاست و حتي به سيكها و هندوهاي غيرمسلمان. در نتيجه سمير كشته ميشود (در سكانسي كه در آن چند نوجوان آمريكايي با چهرههاي آفريقايي و اروپايي و . . . سمير را وحشيانه كتك ميزنند). البته تنها جايي كه آنها مقصر جلوه داده ميشوند، زماني است كه با دستبند راهي زندان ميگردند و در غير اين زمان همه (رضوان، مانديرا و بينندگان) اذعان دارند كه كشته شدن او به خاطر جنايت عدهاي مسلمان افراطي است و با گذاشتن عكس سمير كنار سربازان كشتهشده امريكا در عراق به عنوان شهدا، كارگردان به اين مطلب صحه ميگذارد، گويي كه هر دو (سربازان و سمير) زخمخورده از يك خنجرند.
نكته انحرافي ديگري كه با نهايت سوء استفاده از مقام رفيع و مقدس مادري از ابتدا در جايجاي فيلم مورد تأكيد قرار ميگيرد، اين كلام نامقدس و ناصحيح است كه در دنيا تنها دو دسته انسان وجود دارد: خوب و بد. و تنها اين دليل كه كلام مادر است، به آن حجّيت ميبخشد، گويي كه اين حقيقت اسلام تنها توسط مادر رضوان قابل درك و تحليل ميباشد. به راستي اين سؤال ذهن مخاطب را مشغول ميكند كه اگر حقيقتاً انسانها در دنيا، تنها همين دو دسته خوب و بد باشند، متجاوزان و اشغالگراني چون امريكا و اسرائيل در كدام دسته قرار ميگيرند؟! پاسخ به اين پرسش البته در فيلم بديهي انگاشته شده است؛ با اينكه امريكا به افغانستان و عراق حمله كرده است، رضوان براي كشتههاي امريكا اشك ميريزد!!! (و عكس سمير را به عنوان كشته جنايات مسلمين افراطي، كنار عكس سربازان كشتهشده آمريكا در عراق ميگذارد، گويي كه هر دو زخمديده از يك خنجرند). نتيجه اينكه آمريكا حتي اگر تعدي كند، هرگز در دسته انسانهاي بد قرار نميگيرد، زيرا او همواره مصلح و محق است.
نكته ديگري كه در اسلام قابل چشمپوشي نيست، عفت و حجاب زنان مسلمان است كه سالها در آزادترين كشورهاي دنيا(!!!) با آن مقابله ميشود. مسينا، همسر ذاكر، در اين فيلم الگوي زن مسلمان «يورو اسلام» است كه گرچه بر حجابش تأكيد دارد، آن را همراه با آرايش، اختلاط با نامحرم، دست دادن با رضوان و . . . ميسازد. اين تصوير روشنفكرانه سالهاست نمايش داده شده است و موجب ميشود او به راحتي همسر كافر رضوان را بپذيرد و در مراسم آنها شركت كند. او حجاب خود را نه علامت مذهبي بلكه تكهاي از وجود (انتخاب و سليقه) خود ميداند، به همين سبب در صورت اقتضا و ضرورت آن را كنار ميگذارد، تا در مقابل رسانهها از رضوان احقاق حق كند. كما اينكه در يكي از سكانسهاي فيلم حجاب را كنار ميگذارد. (گويي حجاب نشانه مجرم بودن است).
در اين نوشتار مختصر از بسياري نكات تأمل برانگيز فيلم «چون عدالتپيشه جلوه دادن دستگاه قضاي امريكا و حقمداري رسانهاي چون PBC كه نامي نزديك به BBC است» چشمپوشي شد و تنها مواردي كه به هدف قراردادن اصول اوليه اسلام ناب، و حذف يا خنثي كردن آنها ميپرداخت، اشاره شد.
منبع: فارس