نقدي جذاب بر فيلم "داستان يك آدمكش" 2 (قتل هاي زنجيره اي)
یهودپژوهی ، يهودشناسي ، يهود و رسانه ، يهود و فرقه ها

 در حالی که بزرگان و قانون گذاران شهر در کنار یکدیگر جمع شده اند، Antonie Richis به تنهایی اعتقاد به حکومت نظامی و دخالت پلیس دارد ولی بقیه بیشتر به دنبال منافع شخصی و تجارت هایشان هستند.

[تصویر: k8dqskki3enhsrnouu.jpg]


Grenouille هم از این آشفتگی استفاده می کند و یکی پس از دیگری سوژه هایش را شکار می کند و جنازه ها را برای قدرتنمایی و طعنه به مردم شهر هر کدام را در گوشه کناری به شکلی یکسان رها می کند! 

[تصویر: yzvlnkdlenw6pxofyaso.jpg]


بعد از اینکه حکومت نظامی و پلیس نمی تواند کاری از پیش ببرد همه دست به دامن کلیسا، Holy Mother ( مریم مقدس ) و اسقف اعظم می شوند :

[تصویر: rvmf5n02z6odwblmhs8.jpg]


ابتدا خبر از دستگیری قاتل به همه ی مردم شهر می رسد و خوشحالی کاذبی به وجود می آید ولی Richis که به ماجرا مشکوک است و احساس می کند که دخترش قربانی نهایی این ماجرا خواهد بود تصمیم به ترک شهر و پناه به زادگاه اول خویش یعنی اسپانیا می گیرد. 

[تصویر: 92j0keoekc1fj8jglwv6.jpg]


غافل از این که شامه ی تیز Grenouille مهلت گریز به هیچ کس را نمی دهد. حتی اگر آن شخص کیلومتر ها دور شده باشد :

[تصویر: 510qe5cvtbx0vmsdeirt.jpg]


سرانجام در مسافر خانه ی بین راه آخرین قربانی را در عین ناباوری در دل تاریکی شب به چنگ می کشد تا 13 امین و آخرین اسانس را به عطر جادویی اش اضافه کند . . .

[تصویر: rorazhyarevli81hs95r.jpg]



تحلیل : قتل های پیاپی شدیدا عجیبند!!! و خط تعلیق داستان نفس گیر و دلهره آور شده است و مخاطب خیلی دوست دارد ببیند ماحصل این قتل ها چیست و سرانجام قهرمان به کجا می رسد!؟!؟ 

نکته ی مهم زنجیره ای بودن آنهاست! قاتل زنجیره ای با قاتل معمولی فرقی اساسی دارد! 

و آن داشتن ایدئولوژی است! شاید معروفترین فیلمی که بتوان در از آن در این زمینه یاد کرد فیلم شاخص Seven ( اثر فینچر ) باشد که در آنجا هم قاتل شخصیت پیچیده و همچنین ایدئولوژی قوی ای داشت. از این حیث می توان حدس زد که Grenouille به دنبال تغییر و تحولات، به دنبال عرضه ی یک ایدئولوژی جدید و اصلا به دنبال پیاده سازی یک آرمانشهر در خفقان آن روزهای فرانسه و اروپاست. حالا چیستی این ایدئولوژی و چگونگی این آرمانشهر مطالب مهمی است که ناگزیر باید منتظر بمانیم . . . 

مساله ی بعدی سوژه هایی است که به قتل می رسند. همانطور که Antonie می گوید همه به غیر از فاحشه، دخترانی جوان، زیبا و باکره بودند. 

از Laura که نه تنها تا به حال با هیچ کس هم بستر نشده است، بلکه حتی حاضر نیست خوش و بشی با شوهر آینده اش داشته باشد، تا بقیه ی دختران! که به نظر می رسد هر کدام هم نقشی کلیدی در اجتماع آن روزهای فرانسه دارند. ( مانند آن دختر چوپان، ویا آن راهبه و دیگران! )

هر چند که قهرمان داستان میل جنسی ای به دختران ندارد اما کنایتا بکارتشان را به نابودی می کشاند. این را می توان از اجساد برهنه ای که در سرتاسر شهر برای قدرتنمایی و دادن هشدار به جا می گذارد متوجه شد. مخاطب اگر کمی با تجربه باشد از همین سکانس ها می تواند حرف های زرگری نویسنده را متوجه شود . . .

اما می رسیم به کلیسا! جایی که همه از قدرت محدود بشر ناامید شده اند و دست به دامن Holy Mother شده اند. 

کلیسا هم با موضع سختی که در برابر این قاتل مرموز گرفته است طبق معمول در حال دادن امید واهی است. این را می توان از جایی که شخصی ناگهان وارد می شود و خبر دستگیری قاتل را می دهد فهمید و تایید کلیسا باعث می شود تا مردم چند روزی در هپروت خیالی ناشی از دستگیری قاتل به سر ببرند.

[تصویر: pdmk4jsrh1c9slkenpws.jpg]


اصلا کل قدرت پوشالی کلیسا در عصر مدرنیته را می توان در سکانسی که Grenouille راهبه را به قتل می رساند و برای دهن کجی جنازه ی تمام عریانش را در صحن کلیسا رها می کند متوجه شد.

[تصویر: 7y38pynywby3pbqo9ho7.jpg]


اینجا اسقف کلمات جالبی در وصف حال قهرمان به کار می برد: 

_Demon : ریشه اش به کلمه ی یونانی Daimons به معنای انباشته از خرد و دانش بر می گردد. در آن زمان یونانایان باستان معتقد بودند که موجودات فرازمینی خوب و بد با قدرت های خارق العاده در میان آنها وجود دارد. موجودات خوب وظیفه ی نگهبانی و موجودات بد وظیفه ی شرارت، به عهده داشتند. 

بعد ترها هم در تورات و انجیل همین لغت Demon برای اطلاق به ارواح تاریک و خبیثه به کار می رود. البته استعمال این لغت تقریبا در همه ی آیین ها و تمدن ها ( از آیین بودا و چین باستان تا سرخپوستان و حتی زرتشتیان ) بوده است. حتی امروزه با داغ شدن بازار جادوگری در دنیا و شایعه های ورود به عصر ترنس مدرن چاپ کتابهایی موسوم به Demonographi ( دمونوگرافی ) در دنیا زیاد شده است. هم اکنون برخی معتقدند که دمون ها در واقع همان شیاطین و جنیان هستند و . . .

[تصویر: nv1nesms6mtx93kriixo.jpg]


_Phantom : شبه انسان یا همان شبح را گویند. که از گذشته های دور در باورهای خرافی مردم تا به امروز وجود داشته است و انسان ها همواره پدیده هایی که نمی توانستند توجیه علمی برایش بیان کنند را به موجودات فرازمینی ارتباط می دادند. و بدون هیچ استثنا در همه ی فرهنگ ها و دوره ها اعتقاد به شبح وجود داشته است.

_Murderer : قاتل

_Depraved Monster : هیولای فاسد! معمولا در همه ی فیلم ها هیولاها موجوداتی ترسناک با قیافه های کریه و زمخت و قصه کاملا در حال و هوای سوررئال قرار داشت. تا این که استاد مسلم سینما یعنی آلفرد هیچکاک ژانر وحشت را متحول کرد و مهم ترین ایده، یعنی ترس از معمولات و عادیات زندگی ( که به گفته ی خودش متاثر از نظریه ی ناخودآگاه فروید بود! ) را در فیلم هایش مطرح کرد. و به گفته ی همه ی منتقدین هیچکاک ژانر وحشت را از سیطره ی سوررئال نجات داد و . . . بگذریم!

_Vile Viper : افعی شرور

_Ignominious Carbuncle : دمل کریه 

_Evil Extricable : شرور نابودشدنی

_Disciple Of Satan : به معنای مرید شیطان! Satan یک لغت عبری است و معنای "مطرود" می دهد. و لقبی است که بعد از تمرد ابلیس به او نسبت داده شده است.

_Slayer Of Souls : ستاننده ی جان ها

_Necromancer و Sorcerer : ساحر 

_Diabolist : شیطانی! در واقع هم ردیف کلمات Satanism و Demonism!

_Damned Heretic : دوزخی فاسدالعقیده

_Devil : اسم عام تر شیطان است که بعدترها از همان Diabol وارد فرهنگ لغت می شود.

این موضع خصمانه ی کلیسا البته طبیعی است. زیرا از افکار مرد شرور ایدئولوژی هایش بیمناک است تا مبادا جایگاهش را از دست بدهد. حالا باید دید که این کشمکش تا کجا ادامه می یابد و چه کسی پیروز نهایی است!؟

مساله ی بعدی رویارویی دو شخصیت مهم داستان است که حداقل چهار بار با یکدیگر برخورد دارند. و البته به نظر می رسد که هر دو به نوعی متوجه حضور دیگری می شوند :

[تصویر: hmoidry3t4z2yqjopvir.jpg]


معروفترین آنها همان آخرین برخورد در اتاق خواب Laura است که در کمال تعجب هیچ واکنش عجیبی نسبت به حضور Grenouille نشان نمی دهد!! البته فیلم دیالوگ های رد و بدل شده بین آنها را نشان نمی دهد ولی می توان حدس زد که Laura با رضایت کامل قربانی شده است!؟

[تصویر: wefyoz5k5hqn2as4w5mg.jpg]


و اما مطلب آخر راحت تسلیم شدن ایدئولوژیست ماجراست! شخصی که با آن همه مهارت دست به قتل های زنجیره می زند و از همه ی حصار ها، دیوار ها و موانع عبور می کند ( حتی جایی که از کنار یک سگ بدون کوچکترین سر و صدایی عبور می کند!! ) حالا اینقدر ساده تسلیم ماموران یک شهر دور افتاده می شود؟؟!! و این نشان می دهد که این انسان درونگرا فکرهای بزرگتری در سر دارد . . .

بد نیست در انتهای مطلب نگاهی به روانشناسی رنگ ها در سینما بیاندازیم که در این اثر تقریبا به درستی به کار گرفته شده بودند :

پرانتز باز :

مقدمه :

رنگ های بنیادین ( Primary Colors ) بر اساس دسته بندی های مختلف به رنگ هایی متفاوت بدل می شوند. سه روش معروف تر عبارت اند از :

1.مدل RGB : که رنگ های اصلی را Red، Green و Blue معرفی می کند و بقیه ی رنگ ها را مشتق از این سه رنگ می داند.

2.مدل RYB : که رنگ های اصلی را Red، Yellow و Blue می داند.

3.مدل CMYK : که رنگ های اصلی اش Cyan ( فیروزه ای )، Magenta ( ارغوانی )، Yellow و Black می باشد.

روش آخر جدیدتر و پیچیده تر است و از میان روش های 1 و 2 هم ما روش دوم را انتخاب می کنیم که قدیمی تر است :

[تصویر: 01xonzydr6oc0m9snr.jpg]

مدل RYB


اولین بار آیزاک نیوتون این سه رنگ ( قرمز، زرد و آبی ) را روی چرخه ای موسوم به چرخه ی رنگ ها قرار داد و نشان داد با کم و زیاد کردن غلظت آنها می توان باقی رنگ ها راپدید آورد.

جالب تر این که از هر طرف و در واقع از هر رنگی که شروع کنی و ساعتگرد یا پادساعتگرد غلظت رنگ ها را تغییر دهی دوباره به همان جای اول می رسی!؟ 

[تصویر: owt1x91ndlntt3psnnac.jpg]



نکته : به رنگ هایی از ترکیب فقط دوتا از رنگ های پایه به دست می آیند رنگ های ثانویه ( Secondary Colors ) گفته می شود. به رنگ هایی که از ترکیب یک رنگ اولیه و یک رنگ ثانویه تشکیل می شوند رنگ های مرتبه ی سوم ( Trtiary Colors ) و دست 

آخر به باقی ترکیب ها رنگ های مکمل ( Complementary Colors ) گفته می شود. 


نکته : اگر از رنگ های اولیه به ثانویه برسی عمل افزایشی ( Additive ) و اگر از یک رنگ ثانویه و یک رنگ اولیه به یک رنگ اولیه برسی عمل کاهشی ( Subtravtive ) نام دارد.

رنگ های ثانویه عبارت اند از : ( همانطور که در شکل هم مشخص است! )

رنگ نارنجی = قرمز + زرد

رنگ سبز = آبی + زرد

رنگ بنفش = آبی + قرمز

تذکر : از عدم وجود این سه رنگ، رنگ سفید و از ترکیب هر سه تای آنها رنگ سیاه به وجود می آید.

اما امرزه طیف رنگ ها بسیار گستره شده اند و دیگر دسته بندی کلاسیک برایشان امکان پذیر نیست و شاید دست کم بتوان بیست رنگ اصلی برای روانشناسی مد نظر گرفت که خود نیازمند مقاله ای طولانی است! ما در اینجا همین 8 رنگ اصلی ( سه رنگ پایه + سه رنگ ثانویه + دو رنگ سفید 

و مشکی ) را مورد بررسی قرار می دهیم :

نکته : توجه شود که همانطور که قبلا هم اشاره شد روانشناسی رنگ ها با پذیرش آن رنگ در یک فرهنگ خاص و طی یک دوره ی خاص متفاوت است. هر چند که تا حدی ذهنیت قبلی انسان ( ضمیر ناخودآگاه ) در برداشتش از یک رنگ موثر است و چندان نمی توان این قضیه را در روانشناسی نادیده گرفت.

بنابراین مطالبی که در ادامه گفته می شوند تنها تقریبی از واقعیت هستند و نمی توان گفت که برای همه ی انسان ها در همه جای دنیا کاملا صادقند :

روانشناسی رنگ ها ( Pschology Of Colors ) :


[تصویر: ivc22uk0sskpl3fb4.jpg]

رنگ آبی


در طیف رنگ های سرد قرار دارد. باعث کاهش فشار خون، ضربان قلب، حرارت و آهنگ حرکت بدن، تعداد نبض و اشتها می شود. در اکثر افراد ایجاد آرايش فکری و جسمی می کند و برای پاره ای از افراد هم باعث افسردگی و گوشه گیری می شود.

_در رنگ درمانی معمولا برای کاهش درد و استرس استفاده می شود.

_در خطای دید باعث می شود که جسم عقب تر رفته و دورتر به نظر بیاید.

رنگ قرمز


جزء رنگ های گرم است. می شود گفت که کاملا در تضاد با رنگ آبی است. باعث افزایش فشار خون، ضربان قلب، تعداد نبض، حرارت بدن، اشتها، آهنگ حرکت بدن و آدرنالین مغز می شود. به طور کلی احساسات انسان را تحریک می کند و باعث جلب توجه می شود. اما دامنه ی این احساسات متفاوت است. از حس خشم و عصبانیت تا حس فداکاری و همچنین حس شور و هیجان و حتی گاهی افزایش میل جنسی می تواند تغییر کند. 

و باید دید که در چه زمینه ای مورد استفاده قرار می گیرد.

_در رنگ درمانی به منظور درمان افسردگی و اختلالات هیجانی استفاده می شود.

_در خطای دید باعث می شود که جسم جلوتر آمده و برآمده تر به نظر برسد.


ادامه دارد . . .

پرانتز بسته

ادامه دارد . . .

منبع: بيداري انديشه





تاریخ: 7 / 8 / 1390برچسب:,
ارسال توسط تسبيحات

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 84
بازدید کل : 12316
تعداد مطالب : 313
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1