تحلیل و برّسی انیمیشن چرخ و فلک جادویی
یهودپژوهی ، يهودشناسي ، يهود و رسانه ، يهود و فرقه ها

 

 داستان از به واقعیّت پیوستن یک افسانه قدیمی آغاز می شود، نقطه اشتراکی میان بسیاری از فیلم  ها و انیمیشن های دست ساز صهیونیست ها.

 

 

موجودی مخوف و بی رحم به نام زیباد به طور اتفاقی از درون یک چرخ و فلک فرار می کند در حالی که وجود او، تنها یک افسانه تلقّی می شده امّا به حقیقت پیوسته است. او نیروی زیادی دارد و قدرت انجام کارهایی مثل منجمد کردن اشیا را داراست. به شکل این موجود نگاه کنید:

 

همان طور که می بینید رنگ این موجود آبی است و اسلحه او، چیزی شبیه به رعد و برق است که از روی سبیل او پرتاب می شود و قدرت خارق العاده ای دارد. در باور کابالا، شیطان به رنگ آبی است و اسلحه خدای زئوس، شیطان، رعد و برق است. اس اس نیز شیطانی که یکی از علامت های شیطان پرستان است به همین اشاره دارد.

او به محض آزادی می گوید: بالاخره آزاد شدم. ده سال طول کشید تا آزاد بشم. ولی بهترین چیزها ارزش انتظارو داره. قدرت انتقام و قدرت بیشتر . که البته نیازی به ترجمه کردن این عبارت ها نیست که اگر ما زیباد را همان شیطان در نظر بگیریم، تمامی این عبارت ها معنا پیدا می کند.

امّا زیباد در این داستان نقش تخریب کننده و بر هم زننده آرامش را داراست و بدیهی است که باید قهرمانی در برابر او وجود داشته باشد. نام این قهرمان زبدی است. به ظاهر او نیز دقت کنید:

 

روی گونه های این قهرمان، 13 نقطه سفید رنگ با آرایشی ویژه قرار گرفته است. دستکش های سفید هم که همواره در دست او هستند. او زیباد را بی احساس ستمگر و ظالم توصیف می کند و می گوید: اون بی رحم چندین هزار سال سرزمین ما را در یخ محصور کرد. و حالا شما اونو آزاد کردین. او آزاده و می تونه قدرت مخوفشو یک بار دیگه به کار بندازه.

منظور زبدی، بچه ها، حلزون، گاوی که آواز می خواند، خرگوش نوازنده و سگی به نام دوگاست که البته او علّت اصلی این دردسر بود. حالا زبدی، که ظاهری بسیار شبیه به زیباد دارد، از حقیقت اتّفاقی که رخ داده خبر می دهد، سایرین را مقصّر می داند و بقیه او را منجی خود می دانند و به اقتضای داستان همین زبدی است که بقیه را نجات خواهد داد... یک شيطان كه در خدمت فراماسونري است می تواند شیطان منفور و بد را شكست دهد و سایرین هستند كه این مصیبت را به وجود آورده اند و راهی جز پیروی از همان شيطان مهربان و البته پايبند به فراماسونري را ندارند.

در ادامه زیباد که در میان یک منطقه کوهستانی پر از برف آزاد شده، راه می رود و عروسک نگهبان چرخ و فلک را که همراه با خودش از درون چرخ و فلک به بیرون پرتاب شده بود؛ برمی دارد و می گوید: درست همون چیزیه که لازم دارم، امروز یه سرباز، فردا تمام دنیا و بعدشم شاید سه تا سرباز دیگه!!!

این جملات چه معنایی می توانند داشته باشند؟ اگر او امروز یک سرباز داشته باشد تا بتواند تمام دنیا را به دست آورد، چرا باید از سه سرباز دیگر حرف بزند؟ و چرا سه تا؟ واضح است که تعداد سربازان ویژه او!!! به چهار عدد خواهند رسید و این همان چهار عدد لوسیفر، زئوس، دویل، سیتن هستند که دنیا را رهایی خواهند بخشید...

به نحوه قدرت نمایی زیباد دقت کنید:

 

 

وقتی می خواهد این عروسک کوچك را بزرگ کند و جان ببخشد!!! به خودش می گوید: تمرکز کن زیباد تمرکز کن... توضيح درباره مفهوم اين جمله، باشد تا فرصتي ديگر...

زیباد برای دیدن زبدی، یک گلوله برف درست می کند و در دست می چرخاند تا تبدیل به یک گوی شفاف شود و درون آن زبدی و همراهانش را می بیند:

 

این گوی همان چیزی است که بارها در دست جادوگران دیده ایم و این نیز نشانه ای دیگر از ترویج و تحکیم باور در کودکان نسبت به جادو و صحّت آن.

زمانی که زیباد می خواهد این گوی را محو کند، گوی می درخشد و محو می شود چیزی شبیه به ستاره صبح که درون دستهای زیباد محو می شود:

 

جریان از این قرار است که باید سه الماس پیدا شوند و سر جای خود درون چرخ و فلک قرار بگیرند و اگر زیباد بتواند زودتر به آنها دست پیدا کند، می تواند به وسیله آنها خورشید را منجمد کند!!!

چیزی شبیه به آنچه در فیلم سان شاین مورد برّرسی قرار می گیرد اما آنجا یک سوی ماجرا خداست و سوی دیگر انسان، این بار یک سو شیطان طغیان گر بدون حضور یهود و فراماسون هاست و دیگر سوی یک شيطان مهربان و با گذشت كه تحت سلطه فراماسونري است. وجه اشتراک هر دو فیلمنامه، گیر و دار نجات خورشید است و البته در هر دوی آنها، یهود منجی خورشید است... امّا چرا خورشید؟

می دانیم که در مصر باستان و برخی تفکّرات شرک آمیز، خورشید با عناوین مختلف، که مشهورترین آنها رع می باشد، مورد پرستش قرار می گرفته است و گیر و دار بر سر نجات خورشید، همواره در داستان ها و ميان اسطوره ها وجود داشته است و اساس این تفکّر بر شرک و شیطان پرستی بنا نهاده شده است.

خوب همونطور که انتظار داشتم، راه ظاهر شدن زبدی، این است که او را سه بار صدا بزنند. و او از میان هفت رنگ رنگین کمان ظاهر می شود:

 

 

همچنین با دستهایش هفت رنگ رنگین کمان را درست می کند. در تحلیل انیمیشن شهر پریان درباره رنگین کمان به طور کامل توضیح داده شده است.

به این تصویر نگاه کنید:

 

هرچند این دو یعنی زبدی و زیباد در تقابل با بکدیگر هستند و زبدی تجلّی نیروی بهار و زیباد به دنبال سرمای زمستان است، امّا هرگز بهار را به رنگ سرخ و زمستان را آبی نشان نمی دهند. تا جایی که من به خاطر دارم رنگ بهار سبز است و زمستان، سفید. پس این تصویر معنایی بسیار فراتر از پوسته ای دارد که برای آن در نظر گرفته شده است. همه ما می دانیم نه همیشه بهار و نه همیشه زمستان بلکه فصل ها باید پیاپی پشت سر هم بیایند و بروند و وجود تمامی آنها حکمت الله برای بقای مخلوقات است امّا چرا باید در این انیمیشن و محصولاتی دیگر از کمپانی های صهیونیستی جدال بر سر حاکمیت مطلق بهار باشد و طوری به مخاطب القا شود که او بپذيرد حق همین است؟

حقیقت این تصویر اعتقاد به حاکمیت تعادل در طبیعت است و به راحتی می توان قرینه های آن را در آثار شرک آمیز جست.

 

 

تصویری از معبد سلیمان که خدای خورشید و خدای ماه را در کنار یکدیگر قرار داده و این بیانگر پذیرش تعادل در طبیعت است. البته ممکن است یکی از دلایل در مقابل هم در نظر گرفتن رنگ های قرمز و آبی را نیز از همین جا بدانیم!!!

نظریه حاکمیت تعادل در طبیعت یک نظریه مردود است زیرا باور دارد که طبیعت به خودی خود موجب فنا و بقا می شودو حاکمیت مطلق الله را انکار می کند.

در ادامه داستان، زیباد به ظاهر زبدی را نابود می کند و حلزون، سگ، گاو و خرگوش که با یک قطار سخنگو به دنبال يافتن الماس ها هستند، بسیار از مرگ او ناراحت می شوند. اما در این میان جمله خرگوش بسیار قابل تأمّل است: بدون زبدی ما اصلاً عددی نیستیم.

این همان چیزی است که القا می شود، بدون وجود یک شيطان فراماسون و حمایت او، سایرین، که در برابر یهود، حیواناتی بیش نیستند!!!، هیچ کاری نمی توانند انجام دهند... به راستی چرا حتّی یک نفر از این چهار منجی، انسان نیست و همگی حیوان هستند؟ تا کنون به این اندیشیده اید؟

دوگال می گوید: می ریم که دنیامونو نجات بدیم. یعنی دنیای این حیوانات با وجود خورشید معنا می شود و بدون آن دیگر دنیایی ندارند. درست است که این جمله با روال داستان هماهنگ است امّا اگر با نگاه یهودشناختی به آن به آن توجه شود، بدین معناست که بدون حضور شیطان، نیرو و البته بخشش او، دنیايی باقی نمی ماند تا حیوانات (در اینجا مقصود غیر یهودیان) در آن زندگی کنند... بگذریم

نخستین الماس در میان کوهستانی با دره های پر از مواد مذاب است. به شکل آن و نور آبی رنگ آن دقّت کنید:

 

شبیه به چشم شیطان نیست؟؟؟

 

به شکل ورودی جایگاه دومین الماس دقّت کنید:

 

 

دو ستون این جایگاه از داخل قابل رویت هستند:

 

این جایگاه که بر روی دیوارهای آن خطوطی شبیه به نوشته های هیروگلیف مشاهده می شود، پر از علامت های شرک آمیز مصر باستان است نظیر حالت تعظیم در برابر شیطان، محراب مقدس، رازآلودی فضای معابد مصری و حتی نورپردازی آنها...

خوب، علاوه بر نمادها، جملاتی که بیان می شوند بسیار قابل تأمّل هستند. مثل این جمله که زیباد می گوید: من به هیچ معاهده ای پایبند نیستم یا این یکی که وقتی نیروی شماره یک زیباد، بر اثر انفجار قطار دچار جراحت می شود و از زیباد کمک می خواهد، او وی را رها می کند، سرباز می گوید: شیاطین شرور می تونند خیلی ظالم باشند.

خوب معنای این جمله چیست؟ از ابتدای داستان تا به اینجا هیچ اشاره مستقیمی به شیطان یا شیاطین نشده بود. این جمله چه معنایی دارد؟؟؟ پاسخ با شما...

بالاخره این حیوانات باهوش موفق می شوند پس از گیر و دار بسیار خورشید را نجات دهند و یخ ها آب می شوند و همه زنده می شوند. اما زبدی، ظاهر می شود و می گوید که مردن او بی معناست!!! و هر کسی می داند که بعد از زمستان نوبت بهار است...

زبدی به عنوان یک شیطان مهربان و دلسوز جلوه می کند و در نهایت حکمفرما می شود. به همین دلیل است که برای آمدن بهار به بالا پریده و از زیر فنر او رنگین کمان ظاهر می شود و همه جا را فرا می گیرد. آن حیوانات تنها با راهنمایی زبدی و به وسیله قطاری که او در اختیار آنان قرار داد و با کمک جعبه جادویی توانستند بر زیباد پیروز شوند و بدون وجود اینها، هرگز پیروز نمی شدند. و همه اینها، زبدی و حیوانات، برای زنده شدن و بازگشت انسان ها و نیز نجات خورشید تلاش کردند و این به معنای تلاش تمام غیریهودیان و البته شیطان از نوع خوب و مهربانش، در خدمت خورشید که همان بزرگ خدایان است و نیز یهودیان هستند.

ناگفته نماند که تمام این بدبختی ها را دوگال، سگ قهرمان قصه به راه انداخت آن هم فقط به این خاطر که به خوردن قند و شیرینی علاقمند بود. او قسم می خورد که دیگر شیرینی نخورد اما در پایان داستان، صاحب این سگ که دختری است به نام فلورانس، به او قند می دهد و دوگال با اکراه آن را می پذیرد... تفسیر این قسمت با خودتان. در ضمن اینها تمامی نمادها و مفاهیم شیطانی موجود در این انیمیشن نبود.

باشد تا بدانیم و به جرم ندانستن، ندانسته به دنبال دانستنی ها نرویم...

 

منبع: تسبیحات

 

ذکر مطلب با نقل منلع بلامانع است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 





تاریخ: 26 / 8 / 1390برچسب:,
ارسال توسط تسبيحات

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 102
بازدید کل : 12334
تعداد مطالب : 313
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1